-
تناقض
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 10:17
من برای صلح مینوازم و اینان آهنگ جنگ میشنوند هیچ تقصیر نواها نیست ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1387 17:24
می نشینم گاهی بر لب ساحل تنهائی خویش تا بیاید شاید زورقی از دل دریای سکوت .. ببرد ما را با خود به تماشای غروب و هم آغوشی ناهید و ذحل در تب نازک ماه یادگاری بنویسم به سطوح ابدی .. باز : الوعده وفا ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 15:12
گردش بی تردید زمین را میبینم و عبور فصول را در مدار طبیعت وعبور تمدن از چراغ قرمز را و عابران پیاده به سمت بازار تغافل برای خریدن دارو ... صدای تخریب کوچه باغ را میشنوی ؟ و پیچکی که از تاور میرود بالا .. مهندس می گوید : چه صحنه زیبایی !.. از جنگل صدای تبر می آید گورکن می گوید : جاده ای میکشند به سمت گورستان ... و من...
-
زیستن
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 16:30
پرندگان در نغمه سرایی و گلها در عطر افشانی ... و زمین سرمست از طراوت و سبزی.. این طبیعت که تو را اینچنین مدهوش کرده است .. همان اقلیم بی روح و سردیست که در زمستان در تلی از برف مدفون بود ... زیستن غریزه طبیعت است ...
-
سکوت
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 09:34
سکوت کن .. آن هنگام که بدانی پس از سکوت تو موسیقی آغاز خواهد گردید .. سکوت کن .. آن هنگام که بدانی پس از سکوت تو سخنی از سر دلتنگی و یا درد دلی گفته خواهد شد ... سکوت کن .. آندم که سکوت تو مرحمی بر زخم دلهای آکنده از اسرار باشد ... سکوت مکن .. آنگاه که با سکوت تو بیگناهی به جرم ناکرده نکوهش گردد .. ویا سکوت تو دیواری...
-
اشکها
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 22:34
هر قطره ی اشکی که فرو میافتد.. دریایی ست از شوق.. و یا اقیانوسی از غم.. پس از عبور از هر یک.. در ساحل امن و آرام تنهایی خود پهلو میگیری...
-
فکر میکنم پس هستم...
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1386 14:40
بنام او که نمیبینم اما میدانم که هست... داستان از اونجا شروع شد که بدنیا اومدم.. بعد گریستم.. بعد خندیدم.. بعد راه رفتم.. بعد حرف زدم..ماما بابا بعد نوشتم..بابا نان داد بعد خواندم..آن مرد آمد... بعد .....ف ک ر.......کردم!... بعد فکر کردم و...مشکل از اینجا شروع شد ادامه دارد..